وقتی می بینم ت

وقتی می بینم ت

وقتی می بینم ت دلم ویران می شود نمی دانم معنای ویران شدن را می فهمی گمان نمی کنم  چون تو از نسل سیاه یزید هستی و از ان شجره نامیمون پرورش یافته ای

وقتی می بینم ت در برابر ان همه ابهت هیچ می شوم نمی دانم معنای هیچ شدن را می فهمی گمان نمی کنم چون تو کمتر از این حرفهایی.

وقتی می بینم ت تمام بدنم می لرزد قلبم می خروشد چشمانم اشک می بارند نمی دانم معنای لرزیدن را می فهمی گمان نمی کنم چون تو از احساس تهی هستی و معنای لرزیدن را نمی فهمی

وقتی می بینم ت در تو محو می شوم در تو فنا می شوم نمی دانم معنای فنا شدن را می فهمی گمان نمی کنم چون تو به شهر معنا راه نیافته ای و غریبه ای بیش نیستی تو هنوز پا در ره عشق ننهادای تو نمی فهمی تو هنوز به مقصد نرسیده ای

ادامه نوشته

گورانی

بابا حه یرانی ته پت نه شیویو

پاسه ناسته نت ده ره ویان پیویو