نوروز / ژیدایش نوروز/ فلسفه نوروز / سال نو / همه چیز درباره نوروز / سال نو /نوروز/پیشینه ی نوروز
پيدايش جشن نوروز
در ادبيات فارسي جشن نوروز را مانند بسياري از آيين هاي ديگر ، رسم ها ، فرهنگ ها و تمدن ها به نخستين پادشاهان نسبت مي دهند. شاعران و نويسندگان قرن چهارم و پنجم هجري ، چون فردوسي ، منوچهري ، عنصري ، بيروني ، طبري ، مسعودي ، ابن مسکويه ، گرديزي و بسياري ديگر که منبع تاريخي - اسطوره اي آنان بي گمان ادبيات پيش از اسلام بوده ، نوروز و برگزاري جشن نوروز را از زمان پادشاهي جمشيد مي دانند ، که تنها به چند نمونه و مورد اشاره مي شود:
جهان انجمن شد بر تخت اوي
از آن بر شده فره بخـت اوي
به جمشيـد بر گـوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سرسال نو هرمـز فرودين
بر آسوده از رنج تن، دل ز کين
به نوروز نو شاه گيتي فروز
بر آن تخت بنشست فيروز روز
بزرگان به شادي بياراستنـد
مي و رود و رامشگران خواستند
محمد بن جرير طبري نوروز را سر آغاز دادگري جمشيد دانسته است : « جمشيد علما را فرمود که آن روز که من بنشستم به مظالم ، شما نزد من باشيد تا هر چه در او داد و عدل باشد بنماييد ، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم [مجلسي که به شکايت مردم در باب ظلمهايي که بدانان شده، رسيدگي مي شده] نشست ، روز هرمز بود از ماه فروردين ؛ پس آن روز رسم کردند.»
ابوريحان بيروني ، پرواز کردن جمشيد را آغاز جشن نوروز مي داند: «چون جمشيد براي خود گردونه بساخت ؛ در اين روز بر آن سوار شد ، و جن و شياطين او را در هوا حمل کردند و به يک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم براي ديدن اين امر به شگفت شدند پس اين روز را عيد گرفته و براي يادبود آن روز تاب مي نشينند و تاب مي خورند.»
به نوشته گرديزي: « جمشيد جشن نوروز را به شکرانه اين که خداوند گرما و سرما و بيماري و مرگ را از مردمان گرفت و سيصد سال بر اين جمله بود ، برگزار کرد » و هم در اين روز بود که جمشيد بر گوساله اي نشست و به سوي جنوب رفت ، به حرب ديوان و سياهان ، و با ايشان حرب کرد و همه را مقهور ساخت.
و سرانجام خيام مي نويسد که « جمشيد به مناسبت باز آمدن خورشيد به برج حمل [هر يک از دوازده حصه ي منطقةالبروج، که اسامي آنها از اين قرار است: 1- حمل 2- ثور 3- جوزا 4- سرطان 5- اسد 6- سنبله 7- ميزان 8- عقرب 9- قوس 10- جدي 11- دلو 12- حوت ] قدما براي هر يک از برجهاي دوازده گانه ي فلکي(منطقة البروج) قوه ي فاعله و منفعله قائل بودند ، يعني آنها را گرم و سرد يا خشک و تر مي پنداشتند، به همين جهت دوازده برج را به چهار دسته ، آبي ، آتشي ، بادي و خاکي تقسيم کرده بودند، که هر سه برج، به يکي از اين تقسيمات تعلق دارد. برجهاي آبي: برجهايي که داراي مزاجي سرد و ترند: سرطان، عقرب و حوت. برجهاي آتشي: برجهايي که داراي مزاجي گرم و خشک اند: حمل، اسد و قوس. برجهاي بادي: برجهايي که داراي مزاجي گرم و ترند: جوزا، ميزان و دلو. برجهاي خاکي: برجهايي که داراي مزاجي سرد و خشک اند: ثور، سنبله وجدي.] ، نوروز را جشن گرفت: سبب نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بوده ، يکي آنکه هر سيصد و شصت و پنج شبانه روز به اول دقيقه حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود بدين دقيقه نتواند باز آمدن ، چه هر سال از مدت همي کم شود ؛ و چون جمشيد ، آن روز دريافت (آن را) نوروز نام نهاد و جشن و آيين آورد و پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان بدو اقتدا کردند.»
در خور يادآوري است که جشن نوروز پيش از جمشيد نيز برگزار مي شده و ابوريحان نيز ، با آنکه جشن را به جمشيد منسوب مي کند ، يادآور مي شود که ، آن روز را که روز تازه اي بود جمشيد عيد گرفت ؛ اگر چه پيش از آن هم نوروز ، بزرگ و معظم بود.
گذشته از ايران ، در آسياي صغير و يونان ، برگزاري جشن ها و آيين هايي را در آغاز بهار سراغ داريم. در منطقه ليدي بر اساس اسطوره هاي کهن ، به افتخار سي بل ، الهه ي باروري و معروف به مادر خدايان ، و الهه ي آتيس جشني در هنگام رسيدن خورشيد به برج حمل و هنگام اعتدال بهاري ، برگزار مي شد. مورخان از برگزاري آن در زمان اگوست شاه در تمامي سرزمين هاي يونان و ليدي و آناتولي خبر مي دهند. به ويژه از جشن و شادي بزرگ در سه روز 25 تا 28 مارچ (4 تا 7 فروردين).
صدرالدين عيني درباره برگزاري جشن نوروز در تاجيکستان و بخارا (ازبکستان) مي نويسد: «... به سبب اول بهار ، در وقت به حرکت در آمدن تمام رستني ها ، راست آمدن اين عيد ، طبيعت انسان هم به حرکت مي آيد. از اين جاست که تاجيکان مي گويند: حمل ، همه چيز در عمل. در حقيقت اين عيد به حرکت آمدن کشت هاي غله ، دانه و سرشدن (آغاز) کشت و کار و ديگر محصولات زميني است که انسان را سير کرده و سبب بقاي حيات او مي شود.
وي در جاي ديگر مي گويد: در بخارا «نوروز» را که عيد ملي عموم فارسي زبانان بوده ، بسيار حرمت مي کردند. حتي ملاي هاي ديني اين عيد را که پيش از اسلام ، عادت ملي بوده بعد از مسلمان شدن هم را ترک نکردند ، حتي رنگ ديني اسلامي داده و از وي فايده مي بردند. ولي برگزاري شکوهمند و همگاني اين جشن در دستگاه هاي حکومتي و سازمان هاي دولتي و غير دولتي و در بين همه قشرها و گروه هاي اجتماعي، بي گمان، از ويژگي هاي ايران زمين است که با وجود جنگ و ستيزها ، شکست ها و دگرگوني هاي سياسي ، اجتماعي ، اعتقادي علمي و فني ، از روزگاران کهن پا برجا مانده و افزون بر آن به جامعه ها و فرهنگ هاي ديگر نيز راه يافته است؛ در مقام مقايسه ، امروز جامعه و کشوري را با جشن و آيين چندين روزه اي که چنين همگاني و مورد احترام و باور خاص و عام ، فقير و غني ، کوچک و بزرگ و بالاخره شهري و روستايي و عشايري باشد، سراغ نداريم.
آغاز سال
مردم شناسان را عقيده بر اين است که محاسبه آغاز سال، در ميان قوم ها و گروه هاي کهن ، از دوران کشاورزي ، همراه با مرحله اي از کشت يا برداشت بوده و بدين جهت است که آغاز سال نو در بيشتر کشورها و آيين ها در نخستين روزهاي پائيز ، زمستان و يا بهار مي باشد.
نخستين محاسبه ي فصل ها ، بي گمان در همه جوامع، با گردش ماه که تغيير آن محسوس تر و عيني تربود ، صورت گرفت؛ اما به علت نارسايي ها و ناهماهنگي هايي که تقويم قمري، با تقويم دهقاني داشت، محاسبه و تنظيم تقويم بر اساس گردش خورشيد انجام شد.
سال در نزد ايرانيان همواره داراي فصل نبود، زماني شامل دو فصل : زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه ؛ زماني ديگر تابستان هفت ماه (از فروردين تا آبان) و زمستان پنج ماه (از آبان تا فروردين) بود و سرانجام از زماني نسبتاً کهن به چهار فصل سه ماهه تقسيم شد. گذشته از ايران: «سال و ماه سغدي ها، خوارزمي ها، سيستاني ها در شرق و کاپادوکي ها و ارمني ها در مغرب ايران، بدون کم وزياد همان سال و ماه ايراني است.»
آغاز سال ايرانيان ، هر چند زماني دستخوش تغيير گرديد ولي حمزه اصفهاني در کتاب «سني ملوک الارض و الانبياء» و ابوريحان بيروني در «آثار الباقيه» مي گويند که آغاز سال ايراني، از زمان خلقت انسان (يعني ابتداي هزاره هفتم از تاريخ عالم) روز هرمز از ماه فروردين بوده يعني وقتي که آفتاب در نصف النهار ، در نقطه اعتدال ربيعي و طالع سرطان قرار مي گرفت.
قست دویم :
پنجه (خمسه مسترقه)
بنابر سالنامه هاي کهن ايران ، هر يک از دوازده ماه سال سي روز است و پنج روز باقي مانده ي سال را پنجه ، پنجک ، خمسه مسترقه ، پيتک (در زبان و تقويم مازندراني) يا بهريزک (در روزشمار زرتشتيان) گويند. ابوريحان درباره ي پنجه مي نويسد: «... هر يک از ماه هاي فارسي سي روز است و از آن جا که سال حقيقي سيصد و شصت و پنج روز است ، پارسيان پنج روز سال را "پنجي" و"اندرگاه" گويند. سپس اين نام تعريب شده و "اندرجاه" گفته شد و نيز اين پنج روز ديگر را روزهاي مسترقه ناميدند ، زيرا که در شمار هيچ يک از ماه ها حساب نمي شود...»
پارسيان اين پنج روز را جشن مي گرفتند ؛ مراسم پنجه تا سال 1304 که تقويم رسمي شش ماه اول سال را سي و يک روز قرار داد ، برگزار مي شد.
برگزاري جشن خمسه در بين همه ي قشرهاي اجتماعي رواج داشت. به طوري که در 1311 هجري قمري مردي نيک انديش در هزينه کردن موقوفه ي خود ، دراسترک کاشان ، سفارش مي کند که : «... بقيه منافع وقف را هر سال برنج ابتياع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالي استرک ، وضيع و شريف ، ذکور و اناث ، صغير و کبير بالسويه برسانند.»
زماني که نوروز در مرداد ماه برگزار مي شد ، در دوره ي صفويه مراسم پنجه همزمان با جشن روز آب پاشان بود. در گاهشمار طبري آمده است: «... و حضرت اعلي شاهي ظل اللهي ، به دستور ولايت بهشت آساي مازندران کامياب دولت بودند و چون فصل نشاط افزاي بهاري سپري گشته ، هواي آن ديار رو به گرمي نهاد ، اراده تماشاي جشن و سرور پنجه که عادت مردم گيلان است از خاطر خطير سر زد. رسم مردم گيلان است که در ايام خمسه مسترقه هر سال که به حساب اهل تنجيم آن ملک ، بعد از انقضاي سه ماه بهار قرار داده اند و در ميان اهل عجم روز آب پاشان است ، بزرگ و کوچک و مذکر و مونث به کنار دريا آمده ، پنج روز به سور و سرور مي پردازند و هر جماعت با اهل خود به آب در آمده ، بايکديگر آب بازي کرده ، بدين طرب و خرمي مي گذرانند و الحق تماشاي غريبي است.»
مير نوروزي
از جمله آيين هاي اين جشن پنج روزه ، که در شمار روزهاي سال و ماه و کار نبود ، اين بوده است که براي شوخي و سرگرمي ، حاکم و اميري انتخاب مي کردند که رفتار و دستورهايش خنده آور بود و در پايان جشن از ترس آزار مردمان فرار مي کرد. ابوريحان از مردي ياد مي کند که با جامه و آرايشي شگفت انگيز و خنده آور ، در نخستين روز بهار مردم را سرگرم مي کرد.
حافظ نيز در مورد "مير نوروزي" سخن گفته و دوران حکومت او را " پنج روز" عنوان کرده:
سخن در پرده مي گويم چوگل از غنچه بيرون آي
که بيش از پنج روزي نيست حکم مير نوروزي
از برگزاري رسم مير نوروزي ، تا 73 سال پيش ، آگاهي داريم . علامه محمد قزويني در پژوهشي ارزشمند درباره ي مير نوروزي – که مانند همه پژوهش هاي علامه فقيد ادبي و فرهنگي مي باشد – شرحي آورده است که به اشارتي بسنده مي شود: «... يکي از دوستان موثق نگارنده ، از اطباي مشهور ، که سابق در خراسان مقيم بوده اند ، در جواب استفسار من از ايشان در اين موضوع ، مکتوب ذيل را به اينجانب مرقوم داشته اند که عيناً درج مي شود: « در بهار 1302 هجري شمسي براي معالجه ي بيماري به بجنورد رفته بودم. از اول فروردين تا چهاردهم فروردين در آنجا بودم ؛ در دهم فروردين ديدم جماعت کثيري ، سواره و پياده مي گذرند ، که يکي از آنها با لباس فاخر ، بر اسب رشيدي نشسته ، چتري بر سرافراشته بود. جماعتي هم سواره بر جلو و عقب او روان بودند. يکدسته هم پياده به عنوان شاطر و فراش ، که بعضي چوبي در دست داشتند ، در رکاب او يعني پيشاپيش و در جنبين و در عقب او روان بودند. چند نفر هم چوب هاي بلند در دست داشتند ، که بر سر هر چوبي سر حيواني از قبيل گاو يا گوسفند بود - يعني استخوان جمجمه ي حيوان - و اين رمز آن بود که امير از جنگي فاتحانه برگشته و سرهاي دشمنان را با خود مي آورد. دنبال اين جماعت ، انبوه کثيري از مردم متفرقه ، بزرگ و خرد ، روان بودند و هياهوي بسيار داشتند. تحقيق کردم ، گفتند که در نوروز يک نفر امير مي شود ، که تا سيزده عيد ، امير و حکمفرماي شهرست ، به اعيان و اعزه شهر حواله ي نقدي و جنس مي دهد ، که به همه - کم يا زياد - تقديم مي شود. به اين طريق که مثلاً حکمي مي نويسد براي فلان متعين: که شما بايد صد هزار تومان تسليم صندوقخانه کنيد ، مفهوم اين است که صد تومان بايد بدهيد و ممکن بود که اين صد تومان را کم و زياد کنند ؛ ولي در هر حال چيزي گرفته مي شد. غالب اعيان به رغبت و رضا چيزي مي دادند ، زيرا جزو عادات عيد نوروز به فال نيک مي گرفتند. از جمله به ايلخاني هم مبلغي حواله مي دادند. بعد از تمام شدن سيزده روز عيد دوره ي امارت او به سر مي آمد و گويا در يک خاندان اين شغل ارثي بود.»
بي گمان امروز ، کساني را که در روزهاي نخست فروردين ، با لباس هاي قرمز رنگ و صورت سياه شده در کوچه و گذر و خيابان مي بينيم که با دايره زدن و خواندن و رقصيدن مردم را سرگرم مي کنند و پولي مي گيرند ، بازمانده ي شوخي ها و سرگرمي هاي انتخاب"مير نوروزي" و "حاکم پنج روزه" است که تنها در روزهاي جشن نوروزي ديده مي شدند ، نه در وقت و جشني ديگر ؛ و آنان خود در شعرهايي که مي خواندند مي گفتند: حاجي فيروزه، عيد نوروزه، سالي چند روزه.
پوشيدن لباس نو
پوشيدن لباس نو در آيين هاي نوروزي ، رسمي همگاني است. تهيه لباس ، براي سال تحويل ، فقير و غني را به خود مشغول مي دارد. در جامعه ي سنتي توجه به تهيدستان و زيردستان براي تهيه لباس نوروزي- به ويژه براي کودکان ، رسمي در حد الزام بود و همينطور خلعت دادن پادشاهان و اميران در جشن نوروز ، براي نوپوشاندن کارگزاران و زير دستان بوده است.
ابوريحان بيروني مي نويسد:« رسم ملوک خراسان اين است که در اين موسم به سپاهيان خود لباس بهاري و تابستاني مي دهند.» مورخان و شاعران از خلعت بخشيدن هاي نوروزي فراوان ياد کرده اند و براي اين باور است که در وقف نامه ي حاجي شفيع ابريشمي زنجاني آمده است: هر سال شب هاي عيد نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه ، همراه کفش و جوراب از عوايد موقوفه تهيه و به اطفال يتيم تحويل شود.
سفرنامه نويسان دوره ي صفويه و قاجاريه ، در شرح و وصف جشن هاي نوروزي ، از لباس هاي فاخر مردم فراوان ياد کرده اند. خريد لباس نو و برخي وسيله هاي فرسوده اي که به مناسبت نوروز نياز به "نو" ساختن دارد ، رقم عمده ي هزينه هاي فصلي – و گاه سالانه – خانواده ها را تشکيل مي دهد. بسياري از خانواده ها که در سوگ يکي از نزديکان لباس سياه پوشيده اند ، به مناسبت نوروز ، به ويژه هنگام سال تحويل ، لباسي ديگر مي پوشند. کساني که به هر علت لباس نو ندارند ، مي کوشند هر قدر هم اندک در هنگام سال تحويل ، نو بپوشند.
در گذشته که فروشگاهها و بازارهاي فروش لباس آماده و دوخته موجود نبود و مردم دوختن لباس خود را به خياط ها سفارش مي دادند ، نوبتهاي دوخت و کار شبانه روزي خياطان يکي از دشواري هاي خانواده ها بود. اگر در روزهاي پيش از نوروز ، در خانواده ها ، محله ها ، مدرسه ها و سازمان هاي نيکوکاري رسم است که براي کودکان نيازمند لباس تهيه کنند ، اين کار نيک گذشته از آنکه کمک به هم نوع مي باشد ، براي لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است.
اين باور کهن را در نوشته ها، توصيه ها و توصيف هاي نوروزي ، همواره مي بينيم که: از طبيعت پيروي کنيم ، از درختان ياد بگيريم و با آمدن بهار، لباس نو بپوشيم ، که شگون شادماني و آرامش است.
قسمت سوم : برگرفته از سایت امرداد
نوروز جمشیدی: نگاههای وجودی
جمشیدشاه، پس از انجامدادن کارهای بزرگ و بهوجودآوردن جهان آرمانی، در دوران پادشاهی خود، در سالهای آخر آن، با یاری فرِ کیانی و موافق با شکوه پادشاهی که خاصِ پادشاه موبدان بود (فرمانروا و روحانی)، تختی ساخت و آن را که لابد از زر و سیم بود با دُر و گوهر بیاراست و هر هنگام که میخواست، تخت را بر دوش گرفته از زمین به آسمان میبردند و جمشید بر روی تخت همچون خورشید بر آسمان، میدرخشید.
به انگیزه کارهای بزرگ و ساختن این تخت شگفتانگیز که آوازهاش در جهان پیچیده بود، بزرگان و مردمان از گوشهوکنار جهان رو به سوی تختگاه او نهادند و همگی ارمغانهای گرانبها از زر و سیم و دُر و گوهر بر پای او نثار کردند و شکوه و قدرت و ثروت جمشید بالا گرفت و نام او پرآوازه گشت. این اجتماع بزرگ در تختگاه جمشید که استخر و تخت جمشید بود، در روز ویژهای انجام میگرفت که با روزهای دیگر سال فرق داشت. آن روز، روز هرمزد، یکم روز از ماه فروردین، آغاز فصل بهار و سال نو بود. در آنروز خجسته که همهی مردم جهان تن از رنج و دل زِ کین آسوده و شسته بودند. جمشید، شاه ایران که گیتی از کارهای او روشنی گرفته بود و جهان به آخرین درجهی آرامش و آراستگی رسیده بود، شادمانانه و پیروزمندانه بر تخت نشست و جشنی آراست و بزرگان و مهمانان خود را بار داد، در حالی که رامشگران به رامش و نوازندگان به نواختن رود مشغول بودند، همگی می گساردند و شادیها کردند و جشن گرفتند و آن روز را «نوروز» نام نهادند و این جشن خجسته و فرخ که هنوز در ایران زمین برپاست از آن خسروان، یعنی کیومرث و جمشید و شاهان دیگر که در برپا داشتن این جشن کوشا بودند، برای ما یادگار مانده است و از آن روز بود که نوروز به ثبت ملی و جهانی تاریخ و فرهنگ ایران زمین رسید.
فردوسی می گوید :
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه فرمان روا
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرو مانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
به نوروز نو شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان به شادی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
چنین سال سیصد همی رفت کار
ندیدند مرگ اندر آن روزگار
نیارست کس کرد بیکاریی
نَبُد دردمندی و بیماریی
زِ رنج و زِ بدشان نبود آگهی
میان بسته دیوان بسان رَهی
یکی تخت پرمایه کرده به پای
بَرو بر نشسته جهانکدخدای
نشسته بر آن تخت جمشیدِ کی
به چنگ اندرون خسروی جام می
مَر آن تخت را دیو برداشته
زِ هامون به ابر اندر افراشته
برافرازِ تخت سپهبد رَده
سراسر زِ مرغان همه صف زَده
به فرمان مردم نهاده دو گوش
زِ رامش جهان پر زِ آوای نوش
چنین تا برآمد برین سالیان
همی تافت از شاه ، فرِ کیان
جهان بُد به آرام از آن شادکام
زِ یزدان بدو نو به نو بُد پیام
چو چندی برآمد برین روزگار
ندیدند جز خوبی از شهریار
جهان سر به سر گشته او را رهی
نشسته جهاندار با فرهی
در شاهنامه فردوسی توسی هیچ اشارهای به رابطه جمشید و استخر با وصفی از «تخت جمشید» کنونی که از سوی نویسندگان دیگر کاخ یا معبد و آبادکردهی او دانسته شده است نیست و تنها یکبار در داستان ضحاک و رفتن او به سوی جمشید آمده است :
سوی تخت جمشید بنهاد روی
چو انگشتری کرد گیتی بروی
معنی این بیت چندان روشن نیست. زیرا «تخت جمشید» را در آن هم به طور مطلق تختگاه جمشید میتوان معنی کرد و هم میتوان نام محلی ویژه گرفته، اشارهیی به مکانی که امروز «تخت جمشید» نامیده میشود، دانست.
از نسبتهای دیگری که به تخت جمشید داده شده است، یکی هم نهادن نوروز و آیین کردن آن است.
از آنجا که ما نشانی از نوروز در کتاب دینی ایرانیان یعنی "اوستا" نمیبینیم، با اینکه به جشنهای مذهبی دیگر اشاره کرده، میتوانیم چنین نتیجه بگیریم که نوروز جشنی دینی نیست و نیز از آنجا که در منابع ودایی هم اشارهای به آن نشده، در مییابیم که این مراسم، ریشهی هندی و ایرانی ندارد.
عید نوروز پیش از عصر اوستایی در فلات ایران رایج بوده است؛ اما تنها در دورههای متاخر، یعنی در عصر ساسانی ذکر آن دیده میشود. یعنی زمانی که دیگر این عید در میان زرتشتیان نیز کاملاً پذیرفته شده بود.
زرتشت در شمال شرقی ایران ظهور کرده و احتمالا اعیاد نخستین زرتشتی باید مربوط به آسیای میانه باشد. شاید هم آن زمان در شرق ایران اصلا عید نوروز رواج نداشته است تا در اوستا از آن یاد کنند، اما از دوره ادبیات پهلوی و مانوی از نوروز بسیار سخن رفته است. پس درمییابیم که نوروز جشنی ملی و مربوط به اقوام بومی ساکن در نجد ایران است، که قبل از مهاجرت اقوام آریایی به این دیار در آن میزیستهاند.
جمشید از کهنترین چهرههای اساطیر هند و ایرانی است. در اساطیر ودایی، جم سرور جهان مردگان است که به سعادت ابدی رسیدهاند، او شاه جهان مردگان سعادتمند است. گناه جمشید این است که گوشت گاو را برای خوردن مردمان آورده است (یسنه 32، بند 8) در شاهنامه، گناه او ادعای خداییکردن و در وداها، همبستری با خواهرش است که از آن نزدیکی نسل مردم به وجود میآیند. در اوستا دو صفت کلی دارد، یکی به معنای شاهوار و یا درخشان (شید) که امروز نیز جزء دوم نامهای خورشید و جمشید میبینیم. و دیگر به معنای خورشید دیدار است. در روایات زرتشتی و بیشتر نویسندگان ایرانی و عرب و شاعران از جمله فردوسی، بنیاد آن را به جمشید پادشاه پیشدادی نسبت میدهند.
درباره علت پیدایش نوروز و سرآغاز این عید بزرگ ایرانی، سخنان پراکنده و گوناگون فراوان گفته و نوشته شده است ولی جز بیرونی و نویسنده نوروزنامه که تا اندازهیی به ریشههای نهادن این جشن و آیین پی بردهاند، کمتر کسی دراینباره اندیشه به کار برده و سخنان درست نوشته است.
• در تاریخ بلعمی که ترجمهی فارسی تاریخ طبری است، درباره ایجاد نوروز مینویسد:". . . و نخستین روز که به مظالم نشست(جمشید) روز هرمزد بود از ماه فروردین، پس آن روز را نوروز نام کرد، تاکنون سنت گشت".
• مسعودی در مروج الذّهب مینویسد:"پس از او (تهمورس) برادرش جمشید به پادشاهی رسید و او مقیم فارس بود، گویند به دوران او طوفان شد، بسیاری از کسان برین رفتهاند که نوروز به ترتیبی که بعدها در این کتاب بیاوریم به روزگار او پدید آمد و به دوران او رسم شد".
• حمزه اسپهانی در سنی ملوکالارض و الانبیا مستقیماً درباره نوروز سخنی ننوشته است، تنها بر مبنای عقیدهی کهن ایرانیان درباره آغاز تاریخشان، پس از یادکردن طالع جهان، میگوید که در آغاز آفرینش جهان، خورشید و ماه و ستارگان و زمین در روز اول فروردینماه که روز نوروز است به حرکت درآمدند و از گردش آنها روز و شب پدیدار گردید.
• ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه ضمن برشمردن دلایل گوناگون ایجاد نوروز و اشاره به چند مطلب مهم مینویسد:«برخی از دانشمندان ایران میگویند سبب این که این روز را نوروز مینامند این است که در ایام تهمورس صائبه آشکار شدند و چون جمشید به پادشاهی رسید، دین را تجدید کرد و این کار بسیار بزرگ به نظر آمد و آن روز را که روز تازهای بود جمشید عید گرفت اگرچه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود.»
• «باز عیدبودن نوروز را چنین گفتهاند که جمشید برای خود تخت بساخت در این روز بر آن سوار شد و جن و شیاطین آن را حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید گرفتند.»
• «دستهی دیگر از ایرانیان میگویند که جمشید زیاد در شهرها گردش مینمود و چون میخواست به آذربایجان داخل شود بر سریر زر بنشست و مردم به دوش خود آن تخت را میبردند (ملهم از نقوش تخت جمشید) و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آن را دیدند، این روز را عید گرفتند.»
• ابوریحان در التفهیم در سبب نهادن نوروز مینویسد:«نوروز چیست؟ نخستین روز است از فروردین ماه و زینجهت روز نو نام کردند زیرا که پیشانی سال نو است...» و باز مینویسد:«و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین آن است که اول روزی است از زمان و بدر فلک آغازید گشتن.»
• ابوریحان در جای دیگر از آثارالباقیه مینویسد:«و دانشمندان ایران میگویند که در این روز ساعتی است که فرشتهی فیروز، ارواح را برای انشای خود میراند و فرخندهترین ساعتها، آن ساعتهایی است که در صبح نوروز فجر و سپیده به منتهای نزدیکی خود به زمین میرسد و مردم بر آن تبرک میجویند و این روز، روز مختاری است زیرا که روز هرمزد است که اسم خداوند تعالی است که آفریدگار و صانع و پرورندهی دنیا و اهل آن است. او کسی است که واصفان توانا نیستند جزیی از اجزای نعمتهای او را توصیف کنند.»
• ابوسعید عبدالحی گردیزی در تاریخ زینالاخبار در باب چهاردهم اندر شرح جشنها و عیدهای مغان نوشته است:«این روز را نوروز گویند زیرا که سر سال باشد و شب با روز برابر شود و سایهها از دیوارها بگذارد و آفتاب از روزنها اوفتد و رسم مغان اندر روزگار پادشاهی ایشان چنان بودی که خراجها اندرین روز افتتاح کردندی و عجمیان چنین گویند که اندرین روز جمشید بر گوساله نشست و به سوی جنوب رفت به حرب دیوان و سیاهان و معنی زنگیان باشد، با ایشان کارزار کرد و همه را مقهور کرد.»
• درباره نوروز بزرگ در همین کتاب آمده است:«چنین گویند جمشید از حرب سیاهان و دیوان اندرین روز باز آمد با ظفر و فیروزی و غنیمت فراوان آورده پس آن روز که جواهر غنیمت آورده بود بر تخت خویش انبار کرد تا هرکس ببیند و آفتاب از روزن اندر افتاد و همهی خانه از عکس آن روشن گشت، بدینسبب او را شید لقب کردند و شید به پارسی روشنایی بود و آفتاب را بدینسبب خورشید گویند...»
• در کتاب نوروزنامه منسوب به عمرخیام که در اواخر سدهی پنجم هجری تالیف شده است درباره منشا نوروز و تحولات آن اشارههای دقیق و سودمند و مهمی آمده. «چون کیومرث، اول از ملوک عجم، به پادشاهی بنشست، خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند، بنگریست که آن روز بامداد، آفتاب، به اول دقیقه حمل آمد، موبدان را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از اینجا آغاز کنند و موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند.»
• در همین کتاب در سبب ایجاد نوروز مینویسد:«اما سبب نهادن نوروز آن بوده که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانه روز، به اول دقیقه حمل باز آید (لیک در سال بعد) به همانوقت و روز که رفته بود، بدین دقیقه، نتواند آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود... و چون جمشید آن روز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن آیین آورد و پس از آن، پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.»
• ابن اثیر در کتاب الکامل فیالتواریخ مینویسد:«برای او (جمشید) گردونهای از بلور ساختند که دیوان آن را به دوش میکشیدند و او بر آن سوار شد و در هوا پرواز کرد و یک روزه از دماوند به بابل آمد و آن روز هرمزد روز و فروردینماه بود که مردم آن روز را جشن گرفتند و پنج روز جشن داشتند.»
• روایتی دیگر میگوید که نیشکر را جمشید، در این روز پیدا کرد و مردم از کشف و خاصیت آن متحیر شدند. سپس جمشید دستور داد تا از شهد آن شکر ساختند و به مردم هدیه دادند. آن روز را «نوروز» نامیدند.
• میگویند چون جمشید در 1040 به پادشاهی رسید، پس از 421 سال از سلطنت او یعنی هنگامی که 1461 سال از آغاز تاریخ کیومرثی گذشته بود، خورشید سهباره در همان روز ساعت به نقطهی اعتدال ربیعی یا جایی که در روز نخست از آنجا آغاز به گشتن کرده بود بازگشت یعنی در نخستین دقایق و ساعت بامداد روز هرمزد از ماه فروردین در نخستین درجهی برج حمل حلول کرده و دور سوم آغاز شد. و جمشید همچون کیومرث آنروز یا نوروز حقیقی را دریافت و جشن گرفت.
اما چرا موجوداتی که تخت را حمل میکنند، دیو انگاشته شدهاند، زیرا چنانکه نویسندهی «عجایبنامه» نیز استدلال کرده است، تماشاگران چون بنای این کاخها و ستونها و جرزها یا حمل تختهسنگهای به آن بزرگی و گرانی را از جاهای دوردست به صفهی تخت جمشید با وسایل عادی و با دست و نیروی انسانی کاری غیرممکن و نشدنی میدانستند، ناچار پیش خود چنین میپنداشتند که آنها را موجوداتی جز آدمیزاد ـ مثلاً دیوان که مخلوقاتی عظیمالجثه و نیرومند بودند ـ بدینجا آورده و ساختهاند و این تصورها و پندارها با عقایدی که درباره جن و دیو پری و شیاطین داشتند، منافاتی نداشت.
همه این تصورها و تعبیرها و استنباطها با اشتراکی که نام جمشید با خورشید در واژهی "شید" (خشئته) یعنی درخشان دارد و نیز موضوع دیوان و جمشید و همچنین داستان توفان و ساختن "ورجمکرد" که بنا و دژ مستحکمی بود برای حفظ آدمیان و جانوران برگزیده در برابر توفان و چیزهای دیگر، همهی عامل موثری بودند در پیدایش این داستانها و نسبتدادن آنها به جمشید پادشاه اساطیری ایران.
سیاوش در اوستا به معنای دارندهی اسب سیاه یا قهوهای است. مهرداد بهار در مورد سیاوش مینویسد:
«آیین سیاوش به آیینهای ستایش ایزد نباتی مربوط است و به آیین تموز و ایشتر بابلی، و از آن کهنهتر به آیینهای سومری میپیوندند و بدینروی شاید از واژه اوستایی به معنای مرد سیاه و سیهچرده باشد که اشاره به رنگ سیاهی است که در این مراسم به چهره میمالیدند یا به صورتکی سیاه است که به کار میبردند.»
مهرداد بهار مراسم حاجی فیروز را با آیین سیاوش مربوط میدانستند و از آیینهای کهن بومی ایران محسوب میشد.
سیاوش نماد یا خدای نباتی است؛ زیرا با مرگ او، از خون وی گیاهی میروید.
سیاوش بیگمان خدای کشتزارها بوده است و نشان این امر را از به درون آتش رفتن او باز میشناسیم که نماد خشکشدن و زردگشتن گیاه و در واقع آغاز انقلاب صیفی و هنگام برداشتن محصول است.
آیین سیاوش در ماوراءالنهر که سرزمین اصلی اسطورهای او است، در آغاز تابستان انجام مییافته که نیز آغاز انقلاب صیفی است.
تقویمهای سعدی و خوارزمی با آغاز تابستان شروع میشد. سیاوش در نوروز در آغاز تابستان میمیرد، کشته میشود و در ششمین روز سال نو یا نوروز بزرگ، رستاخیز میکند. در تقویم زرتشتی این پنجروز به نام پنجه دزدیده به آخر اسفند منتقل شده است و جشن رستاخیز عملاً به اول فروردین افتاده است.
استورهی سیاوش از حدود سه یا چهار هزار سال پیش از میلاد، آیین وسیع در آسیای مرکزی بوده که تا قرنها و حتا پس از پذیرش اسلام رواج داشته؛ چنانچه مولف تاریخ بخارا پس از آنکه شرحی مختصر از ماجرای سیاوش میدهد، میگوید:«بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجب است و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند». کتاب پرخواننده خانم دکتر سیمین دانشور یعنی «سووشون» (سیاوش) نیز موید دیگر این ادعاست.
وقایع ماه فروردین :
حوادثی که از نظر تاریخ اساطیر روز اول فروردین یا سال نو اتفاق افتاده است، عبارتند از:
1. کیومرث که نخستین پادشاه باشد، در روز نوروز از مادر زاییده شده است؛
2. هوشنگ شاه پیشدادی نیز در همین روز به دنیا آمده است؛
3. تهمورس در این روز فرخ، دیوان تبهکار و مردمان مردم آزار را به بند کرد؛
4. فریدون در این روز کشور پهناور ایران را میان فرزندان خود (تور و سلم و ایرج) تقسیم کرد؛
5. سام نریمان، در این روز در پی سرکوبی مردم آزاران و تبهکاران برخاست و آسایش را به ارمغان آورد.
6. کیخسرو در این روز از توران برای کمک به ایران آمد و قحطی و خشکسالی و تجاوز افراسیاب را از ایران برطرف کرد؛
7. سیاوش و فرزندش کیخسرو در این روز از مادر زاییده شدند؛
8. کیخسرو در این روز پادشاهی را به لهراسب سپرد؛
9. زرتشت در این ایام به دنیا آمد و در همین روز از طرف خدا برگزیده شد؛
10. شاه گشتاسب و بانو کتایون و جاماسب در این روز دین زرتشت را پذیرفتند؛
11. غلبه کاوه آهنگر بر ضحاک و روز تاجگذاری فریدون و اسارت ضحاک در کوه دماوند.
منابع:
1. نوروز و بنیاد نجومی آن در همبستگی با تخت جمشید / یحیی ذکاء
2. جشن های ایران باستان / حسین محمدی
3. سایت های اینترنتی و مقالات درمورد نوروز
_________________
به گرداگرد میهنم
حصاری از سرود و زمزمه خواهیم کشید
کبوتران خسته را
به خواب گندم و آشیانه فرا خواهیم خواند
--------------------------------------
نوروز
نوروز، از جشنهای باستانی ایرانیان است که امروزه در محدوده جغرافیایی ایران زمین یعنی در کشورهای ایران، آذربایجان، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان و بخشهای کردنشین کشورهای عراق و ترکیه و سوريه، در روز ۱ فروردین (۲۱ مارس) هرسال برگزار میشود. برگزاری جشن نوروز همچنین در زنگبار واقع در افریقای شرقی که در قدیم سکونتگاه ایرانیان مهاجر بوده رواج دارد.
عده زیادی فرق میان نوروز و لحظهٔ تحویل سال نو را درست نمیدانند. تعریف درست نوروز نخستین روز سال در تقویم ایرانی است یعنی یکم فروردین ماه و یا روز اورمزد از ماه فروردین. لحظهٔ آغاز نوروز درست پس از نیمه شب است و این یک لحظهٔ «تقویمی» است. لحظهٔ تحویل سال یک واقعه یا لحظهٔ «طبیعی» است و زمان آن میتواند ساعتها با لحظهٔ آغازین روز یکم فروردین فاصله داشته باشد. بنابراین، لحظهٔ تحویل سال در سراسر جهان یکیست، ولی لحظهٔ آغاز نوروز (یکم فروردین) نسبی است، نسبت به خط استاندارد زمان بین المللی که سابقا به خط «گرینویچ» مشهور بود و هنوز هم اکثر مردم آن را به همین نام میشناسند.
پیشینه ی نوروز
به باور زرتشت، ماه فروردین (نخستین ماه گاهشماری خورشیدی ایرانیان) به فرهوشی (سرزندگی) اشاره دارد که دنیای مادی را در آخرین روزهای سال دچار دگرگونی میکند. بنابراین، زرتشتیان، ده-روز را برای اینکه روح نیاکان خود را شاد کنند، گرامی میدارند. ممکن است این سنت که، برخی پیش از نوروز به گورستانها میروند، ریشه در این باور داشته باشد. یک روایت در مورد خاستگاه نوروز این است که در این روز کیاخسرو، پسر پرویز بردینا، به تخت سلطنت نشست و ایرانشهر را به اوج شکوفایی خود رساند.
روایت دیگر این است که در این روز ویژه (یکم فروردین)، جمشید، پادشاه پیشدادی، بر روی تخت طلایی نشسته بود در حالیکه مردم او را روی شانههای خود حمل میکردند. آنها پرتوهای خورشید را بر روی پادشاه دیدند و آن روز را جشن گرفتند.
در زمانهای کهن، جشن نوروز در نخستین روز فروردین (۲۱ مارس) آغاز میشد، ولی مشخص نیست که چند روز طول میکشیدهاست. در بعضی از دربارهای سلطنتی جشنها یک ماه ادامه داشت. مطابق برخی از اسناد، جشن عمومی نوروز تا پنجمین روز فروردین برپا میشد، و جشن خاص نوروز تا آخر ماه ادامه داشت. شاید بتوان گفت، در طی پنج روز اول فروردین جشن نوروز جنبه ملی و عمومی بود، در حالیکه طی باقیمانده ماه، هنگامیکه پادشاهان مردم عادی را به دربار شاهنشاهی میپذیرفتند جنبه خصوصی و سلطنتی داشت.
جشن نوروز از آیینهای باستانی و ملی ایرانیان میباشد. جزئیات چگونگی این جشن تا پیش از دوره هخامنشیان بر ما پوشیده است. در اوستا نیز هیچ اشارهای به این جشن نشده است. همچنین از دید مذهب و باورهای دینی ایرانیان باستان در ارتباط با این جشن اطلاعاتی در دست نیست. اگرچه مطالبی کلی در تعداد اندکی از کتابهای نوشته شده در روزگار ساسانیان درباره جشن نوروز وجود دارد.
با استناد بر نوشتههای بابلیها، شاهان هخامنشی در طول جشن نوروز در ایوان کاخ خود نشسته و نمایندگانی را از استانهای گوناکون که پیشکشهایی نفیس همراه خود برای شاهان آورده بودند میپذیرفتند. گفته شده که داریوش کبیر، یکی از شاهان هخامنشی (۴۲۱ - ۴۸۶)، در آغاز هر سال از پرستشگاه بأل مردوک، که از خدایان بزرگ بابلیان بود دیدن میکرد.
همچنین پارتیان و ساسانیان همه ساله نوروز را را با برپایی مراسم و تشریفات خاصی جشن میگرفتند. صبح نوروز شاه جامه ویژه خود را پوشیده و به تنهایی وارد کاخ میشد. سپس کسی که به خوش قدمی شناخته شده بود وارد میشد. و سپس والامقامترین موبد در حالی که همراه خود فنجان، حلقه و سکههایی همه از جنس زر، شمشیر، تیر و کمان، قلم، مرکب و گل داشت در حین زمزمه دعا وارد کاخ میشد. پس از موبد بزرگ ماموران حکومت در صفی منظم وارد کاخ شده و هدایای خود را تقدیم شاه میکردند. شاه پیشکشهای نفیس را به خزانه فرستاده و باقی هدایا را میان حاضران پخش میکرد. ۲۵ روز مانده به نوروز، دوازده ستون با آجرهای گلی در محوطه کاخ برپا شده، و دوازده نوع دانه گیاه مختلف بر بالای هریک از آنها کاشته میشد. در روز ششم نوروز، گیاهان تازه روییده شده بر بالای ستونها را برداشته و آنها را کف کاخ میپاشیدند و تا روز ۱۶ فروردین که به آن روز مهر میگفتند، آنها را برنمی داشتند.
روشن کردن آتش هنگام عصر یکی دیگر از رسومی بود که بین مردم در نوروز عمومیت داشت. ریشه مراسم روشن کردن آتش توسط ایرانیان در آخرین چهارشنبه سال نیز به همین عمل ایرانیان باستان بازمی گردد. ایرانیان باستان به آتش احترام میگذاشتند. آن زمان عقیده بر این بود که آتش موجب تصفیه هوا میشود.
در نخستین بامداد نوروز، مردم روی یکدیگر آب میپاشیدند. پس از گرویدن به اسلام نیز این رسم بجا مانده است با این تفاوت که به جای آب از گلاب استفاده میشود. از دیگر رسوم نوروز، حمام رفتن و هدیه کردن شکر به یکدیگر در روز ششم فروردین بود. و یکی از باشکوهترین سنتها نیز سبز کردن دانه گیاه در یک ظرف است که به آن "سبزه" گویند.
آیین های نوروزی
از جشنهای متعددی که در ایران باستان مرسوم بوده، یا از جشنهای اندکی که از آن عهد به یادگار مانده، هیچ یک به طول و تفصیل نوروز نیست. نوروز جشنی است که یک جشن کوچکتر (چهارشنبه سوری) به پیشواز آن میآید و جشنی دیگر (سیزده به در) به بدرقه آن. و نماد آن انداختن سفره هفت سين است.
نوروز در گذشته دارای آداب چندی بوده است که امروز تنها برخی از آنها برجای مانده و پارهای در دگرگشتهای زمانه از بین رفتهاند. از رسمهای بجا مانده یکی راه افتادن حاجی فیروز است.
خانه تکانی
خانه تکانی از دیگر آئینهای نوروز است. ده پانزده روز مانده به نوروز خانه تکانی شروع میشود. در این آئین، همه وسایل خانه گردگیری و شستشو میشود و پاک و پاکیزه میگردد.
چنان زوایای خانه را میروبند که اگر تا یک سال دیگر هم آن زوایا از چشم خانم خانه پنهان بماند یا فرصت پاکیزه سازی آنها به دست نیاید، قابل تحمل باشد.
وسواس برای این پاکیزه سازی تا به حدی است که در و دیوار خانه اگر نه هر سال، هر چند سال یکبار نقاشی میشود.
پس از خانه تکانی، نوبت سبزه کاشتن میشود. مادران حدود یک هفته مانده به نوروز، مقداری گندم و عدس و ماش و شاهی در ظرفهایی زیبا میریزند و خیس میدهند تا آهسته آهسته بروید و برای سفره نوروزی آماده گردد.
کارت شادباش
کاری که پس از شکل گیری روشهای جدید ارتباطی مانند نامهنگاری، یا شکل جدیدتر آن نامههای الکترونیکی رواج یافته، ارسال کارت شادباش است؛ یک هفته پیش از آغاز سال نو، زمان ارسال کارتهای شادباش فرا میرسد، فرستادن کارت شادباش برای همه دوستان و آشنایان، و اقوامی که در دیگر کشورها یا شهرها زندگی میکنند، البته کاری پسندیده است، امروزه و بعد از رواج تلفن بیشتر به یک تلفن برای گفتن تبریک سال نو پس از تحویل سال بسنده میکنند.
دید و بازدید
ید و بازدید رفتن تا پایان روز ۱۲ فروردین ادامه دارد. اما معمولاً در همان صبح نوروز به دیدن اقوام نزدیک، مانند پدر و مادر، پدر بزرگ و مادر بزرگ، پدر و مادر زن یا شوهر، عمه، عمو، خاله، دائی و... میروند.
روزهای بعد نوبت اقوام دورتر فرا میرسد و سر فرصت به دیگر اقوام و دوستان سر میزنند و دیدارها تازه میکنند. حتی اگر کسانی در طول سال به علت کدورتهایی که پیش آمده از احوال پرسی یکدیگر سر باز زده باشند، این روزها را فرصت مغتنمی برای رفع کدورت میشمارند و راه آشتی و دوستی در پیش میگیرند.
مسافرت نوروزی
از آنجا که مدارس در ایام نوروز تا ۱۴ فروردین تعطیل است، فرصت خوبی برای سفر کردن به دست میآید. پس گروه کثیری از مردم به شهرهای دیگر و نقاط خوش آب و هوا ی کشور که در ایام نوروز از آب و هوای معتدل برخوردار است، سفر میکنند. اما این سفرها نیز خالی از دید و بازدید نیست. مردم به دیدار یکدیگر میروند و دیگران را به شام و ناهار دعوت میکنند. سفرهای زیارتی نیز که از دیرباز مرسوم بوده، همچنان رونق دارد. به این معنی که عده زیادی شب عید به قم یا مشهد میروند و پس از یکی دو روز به خانه و کاشانه خود باز میگردند.
دیگر آیین ها
آداب و سنن مربوط به نوروز در گذشته بیش از امروز بوده است.
تا چند دهه پیش در برخی نواحی ایران، نوروزی خوانی مرسوم بوده است. در گیلان و مازندران و آذربایجان، از حدود یک ماه پیش از فرارسیدن نوروز، کسانی در روستاها راه میافتادند و اشعاری در باره نوروز میخواندند. اشعاری که بنا بر تعلقات مذهبی شیعیان با مضامین مذهبی آمیخته بود و ترجیع بند آن چنین بود:
باد بهاران آمده، گل در گلستان آمده / مژده دهید بر دوستان، ...
این پیکهای نوروزی در مقابل نوروزی خوانی از مردم پول یا کالا میگرفتند و سورسات نوروزی خود را جور میکردند.
تا چهل پنجاه سال پیش به راه انداختن «میر نوروزی» نیز یکی از آئینهای رایج بوده است. داستان میر نوروزی این است که در پنج روز آخر سال اداره و فرمانروایی شهر را به فردی از پائینترین قشرهای اجتماعی میسپردند و او نیز چند تن از مردم عوام را به عنوان خدم و حشم و عامل خود انتخاب میکرد و فرمانهای شداد و غلاظ علیه ثروتمندان و قدرتمندان میداد.
آنها نیز در این پنج روز حکم او را کم و بیش مطاع میدانستند و تنها در موارد پولی به چانه زدن میپرداختند. پس از آن پنج روز نیز میر نوروزی مطابق سنت از مجازات معاف بود و هیچ کس از او بازخواست نمیکرد که چرا در آن مدت پنج روز چنین و چنان کرده است.
حافظ در این بیت به عمر کوتاه آدمی، عمر کوتاه گل و عمر کوتاه سلطنت میر نوروزی اشاره دارد:
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچهبیرون آی |
|
که بیش از پنج روزی نیست حکم میرنوروزی |