بی باوران باورمند به آرمان صهیون

سگموند فروید sigmund freud

نویسنده:محمد ملا صالح شهرزوری

ترجمه:رئوف سعیدیان

قسمت اول

مقدمه

امروزه در دنیا چنان مشهور است  که فروید اعتقادی به اخلاق و آیین ندارد و این دو را زنجیر و اسارت بر گردن انسان می داند نزد او واژه های شرف،آبرو و حیثیت واژه هایی نادرستند و عصر بحث از پاکی و ناپاکی گذشته است مسئله جنسی مسئله غریزه محض است و بین آن و مسئله اخلاق ارتباطی برقرار نیست دیگر وقت آزادی رسیده و نباید از خواسته ها و آرزوهای خویش ممانعت و جلوگیری نماییم باید خود را آماده فرمانبرداری از خواسته های جسم و به ثمر رساندن آن خواسته ها کنیم

امروز مهم فعالیت کارخانه هاست پس به میان کشاندن بحث اختلاط زن و مرد،دوستی و رابطه پسر و دختر فکری کهنه پرستانه است

آری آنچه از دیرباز به سمع ما رسیده این بوده که فروید اعتقادی به هیچ آیین و دینی نداشته و انسان را جانداری جنسی محض می شمارد نزد فروید زندگی سکس است و افزون بر این همه تصنعی و غیر واقعی ست.اما آیا واقعا چنین است؟

برای گسترش بیشتر بحث لازم است به چند سئوال اساسی پاسخ داده شود؟

یک:فروید کیست و از کجا آمده است؟

دوم:آیا واقعا فروید معتقد به هیچ آیینی نبوده است؟

سوم:میزان اعتقاد و وابستگی فروید با تئوری داروینیسم تا چه حدی ست؟

فروید کیست:

سگموند فرویدsigmund freud آن بچه یهودی بوده که در سال 1856میلادی در منطقه نمسا از استان مرافیا و منطقه فریبورک که اکنون جزء کشور چک و اسلواکی ست به دنیا آمده است«الهستریا ج 1 ص 9»

چهار ساله بود که خانواده اش به وینا مهاجرت کرداند این مهاجرت نه به خاطر فقر و نداری بلکه به خاطر آوارگی و بدبختی یهودیان آن عصر و سامان بود آنها  با این سفر می خواستند خود را از دید مردم پنهان نمایند

فروید در این شهر بزرگ شد و تحصیلات خویش را در دانشکده پزشکی به پایان رساند در سال 1885برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در سال 1892 در سن 36 سالگی به عضویت جماعت بنای پرث صهیونی درآمد و یکی از اعضای فعال آن جماعت شد«نظریه فروید-فلاحی ص6»

مدتی پس از بازگشت به فینا بار دیگر در راه جهاد و تلاش برای گسترش صهیونیسم و از ترس هجوم نازی ها آن شهر را ترک کرد و مجددا در سال 1902به فینا بازگشت و استاد رشته اعصاب و روان دانشگاه آن شهر شد

فروید سرانجام در سال 1939 روز بیست و سوم نهمین ماه در عمر 83 سالگی به بیماری مبتلا و مرد.«الهیستریا ص11»

در رد این گفته که می گویند فروید دانشمندی بی دین و ملحد و بی باور بوده توجه به نکات زیر لازم و ضروری ست

آیین و مسلک فروید

او خود می گوید در روز شش مایس مایو سال 1856 در شهر فریبورک مورافیا در جمهوری چک و اسلواکی به دنیا آمده ام پدر و مادرم یهودی و من هم یهودی بوده ام و بر همان روش باقی می می مانم «صراع مع الملاحده ص 232»

لازم است در عبارت بر همان روش باقی می مانم دقت شود

فروید خود در کتاب موسا و توحید می نویسد موقعی که خواستم این کتاب را منتشر کنم می دانستم که گرفتار رنج و محنت می شوم و این نه به خاطر آرای نوشته شده در کتاب بلکه به خاطر نژادم  یهودی می باشد«موسا و توحید ص 81»

با نگرشی کوتاه بر نوشته های فروید به این نتیجه می رسیم که او به تمامی ادیان و مذاهب بجز دین یهود تاخته و هجوم برده است اما در تمامی نوشته هایش حتی کوچکترین توهینی به آیین یهود نکرده است بلکه علاوه بر آن خیلی زیاد از مردانگی و بزرگی و سیطره آیین یهود بر  ملت ها و آدمیزاد سخن گفته است«الوجودیه و واجهات الصهیونیه ص 400»

در واقع یهودی بودن فروید به مانند یهودی بودن «بن گوریون» می ماند که به سخن خود را بی باور و ملحد نشان می داد ولی تمام زندگیش را برای خدمت به صهیونیسم جهانی اختصاص داده بود«صراع مع الملاحده حتی العظم ص 233»

فروید همچون یک فرد یهودی ساده زندگی نمی کرد بلکه عضو جماعت بنای پرث صهیونی بود این جماعت برگزیده شده از جماعت های ماسونی ست در این جماعت تنها یهودی های فعال و تلاش گر پذیرفته می شدند«نظریه فروید دراسه و تحلیل ص 6»

در هفتاد سالگی عمر فروید به خاطر تقدیر و تجلیل از زحمات فروید برای گسترش این جماعت،برای وی مراسم تجلیل گذاشته شد اما فروید خود مجال نیافت  در آن مراسم شرکت کند بنابراین او به جای خود پروفسور لید فیج براون را به مراسم فرستاد و مقاله فروید را که در آن چنین آمده بود قرائت نمود:

به راستی یهودی بودن شما و احساسات یهودی بودن شما را بسیار می پسندم و تماما همراه شما هستم به این دلیل که من هم مثل شما یهودی هستم بسیار خوب برایم روشن است که عدم اقرار به این واقعیت نه تنها کرداری  ضد اخلاق است بلکه کرداری پر از حماقت و خود به جهالت انداختن است آن چیزهایی که مرا به یهودیت پیوند می دهد خیلی زیادند چنان عشق و سوز یهودیت دارم که به هیچ عنوان مخالفت با آن عشق و سوز برایم میسر نیست سوزی پر قدرت و قدرتی برآمده از دیوانگی بسیار پنهانی ،تا آن قدرت و سوز زیادتر باشد عبارات از تفسیر و اظهارش عاجز و قاصرند لذا بر می خیزم تا با هر فرمان و نقشی در خدمت کارها ی مردمی و ملی شما باشم «صراع مع الملاحده ص 235»

در یک مورد فروید در جواب سئوال تو کجائی هستید گفت :من قبل از آنکه اهل جایی باشم یهودی هستم

ماکس گراف صهیونی می گوید:بسیار نزد فروید می رفتم و ملاقاتش می نمودم در دیداری به او گفتم نظرت در مورد این که ما بچه هایمان را به آیین مسیحی هدایت کنیم تا از یهودیت دست بردارند چیست؟دیدم که فروید بسیار خشمگین و ناراحت شد  و به من گفت:اگر فرزندت را با اندیشه یهودیت پرورش ندهی و او را از احساس یهودیت بی بهره گردانی از سودی او را بی بهره می سازی که به هیچ چیز جبران نمی گردد.فرزند تو لازم است مثل یک نفر یهودی تلاشگر باشد و تو لازم است در درون او احساس یهودیت غرس نموده و آن را رشد بدهی و پشتیبان و هدایتگر آن احساس باشی«الوجودیه و واجهات الصهیونیه ص 36»

خوانندگان محترم واقعیت این است که افراد یهودی مثل فروید و مارکس و دورکیم و اینگلز و امثال اینها که خودشان را بی باور و ملحد نشان داده و صرفا پژوهشگر علمی خود را معرفی می نمایند به این خاطر است که هنگامی که اینها اعتقاد مسیحیت را نزد جوانان اروپا خوار و سبک نموده و پیوند خداپرستی را از دلشان محو کردندو همچنین در مشرق زمین باور اسلامی را نزد مسلمانان سبک نموده و از احساس خدا پرستی دورشان نگه داشتندآن وقت سراسر دنیا برای یهودیان هموار و مستقیم  گشته  و خاخام های کنست بدون هیچ مانعی و به آرزوی خود وزن و پیمان کرده و همه چیز را به نفع خودشان مصادره می کنند لذا باید این واقعیت را پذیرفت که یهودی قبل از آن که چیز دیگری باشد یهودی ست و اگر فکر و اندیشه ایی را بپذیرد یا بسازد در راستای خدمت به یهود می باشد«العقده النفسیه والشعور بالنقص ص 65»

 کتاب موسا و توحید فروید تعریف و ترانه است از یهودیت و صهیونیسم،برای نمونه در صفحه 91 می گوید:یهودی ها باید ملت برگزیده خداوند بشوند و روزی از روزها ملت یهود باید به خاطر مقاومت و پایبندی و گوش به فرمان بودن،پاداش ویژه ای بگیرند هیچ مخالفتی نمی شود از این که ملت یهود چقدر بدبختی و مصیبت بر سرشان فرود آید و این بدان دلیل است تا معنی تفاوت خود را با دیگر ملل بفهمند و به دلیل این که از مفهوم متفاوت بودن ملت مخصوص خداوند حالی شوند.

با این وجود آیا باز هم می توان فروید و امثال او را پژوهشگری دانا و بدون غرض و ملحد و بی خدا بدانیم .قطعا نمی توان چنین حکمی صادر کرد چون از تمامی عبارات او یهودیت تراوش می کند.

به جرات می توان گفت که فروید یکی از گرگهائی ست که لباس گوسفند به تن کرده است او هنگامی که از ادیان دیگر مثل اسلام و مسیحیت یاد می کند آیین را پدیده ایی نامیمون و ساختگی می داند پدیده ایی که ماهیت و آزادی انسان را مورد هجوم قرار می دهد اما موقعی که از یهودیت بحث می کند به تمجید و تعریف آن می پردازد در کتاب موسا و توحید صفحه 171 می گوید:می بینیم که موسا چگونه چنان طبیعتی برای یهود ساخت آیینی که با آن آیین به خود اطمینان یافتند چنان علاقمند و طرفدار آن دین شدندکه خودشان را از همه ملتهای جهان  بزرگتر می پنداشتند .از این عبارت برداشت می شود که فروید بی دین نبوده بلکه یک فرد یهودی دانا و نژاد پرست بوده است و هر کسی که فروید را لامذهب و بی دین بداند خودش نادان و بی خبر است

دورویی  ویک تاکتیک پیچیده

عصر تولد و پرورش یافتن و بزرگ شدن فروید همچون یک بچه یهودی دورانی بسیار پریشان و پر از درد و شکنجه و آزار برای یهودیان بوده است در آن زمان یهودی ها در گوشه و کنار زمین و در همه جا اقلیتی پراکنده و زیر سلطه و بی ارزش بودند بخصوص در سرزمین هایی با آیین مسیح که در این ممالک مصایب بزرگی برای یهودیان آماده شده بود

واقعیت این است که در تاریخ دراز و طولانی یهود آنها استراحت به خود ندیده بودند بجز در زیر سایه حکومت اسلامی که آزادی همه جانبه مثل مسلمانان داشتند چون در سایه حکومت اسلامی هر کس با هر فکر و مذهبی آزاد است«حقوق الانسان بین تعالیم الاسلام و اعلان امم المتحده ص 100»و«الدوله القانونیه و النظام السیاسی الاسلامی ص 180»

به هنگام ظهور خورشید تمدن اسلامی و قدرت گرفتن اسلام یهودی ها مثل سوسک افتاده در سرکه شده بودند که در هر مخفیگاه و گوشه ایی از این سرزمین سرشان را که بالا می گرفتند آن را می بریدند در اروپا و زادگاه فروید این بلا از همه جا فراوانتر بود هنگامی که بچه یهودی ای به دنیا می آمد پدر و مادرش  با کینه و دشمنی با ملتهای دیگر او را در آغوش گرفته و پرورش می دادند موقعی که چشمش را باز می کرد و لب به سخن می گفت به او می فهماندند که یهودی نزد ملتهای چهار گوشه جهان نامحترم ترین و بدترین مخلوقات خداست فروید خود بسیاری از رستوران ها و آشپزخانه های اروپا را دیده بود که سر درب آنها نوشته شده بود ورود  سگ و خوک و یهودی ممنوع است«الانسان بین المادیه و الاسلام ص 29»

در آن زمان یهودیان افرادی مادی گرا،حسود ،گرسنه و نژاد پرست به شمار می آمدند و چنان مشهور بود که یهودیان به خاطر پول دست به زشت ترین و کثیف ترین کار خواهند زد.

فروید آن جوان یهودی و دانا  هنگامی که چشمانش را در این جهان تنگ و تاریک و پر از سختی باز کرد و کیفیت زندگی ناجور هم کیشانش را دید بجز آه کشیدن چیز دیگری نمی توانست بکند او تنها لبانش را گاز می گرفت و خشم پیروان سایر ادیان را به دل می گرفت و تصمیم گرفت تا عذاب و بدبختی هزاران ساله ی یهودیت را از این ها بگیرد و چنین بود که به نام علم و زیر پرده پژوهش روانی و به نام شناساندن اعماق درون انسان و جوامع بشری، حق خود را گرفت و عذاب هزار ساله را جبران نمود و فریاد زد ای مردم چرا شما تنها یهودی ها را مادی پرست می دانید صبر کنید بدانید چگونه تمامی آیین ها و اخلاق و گروه ها را برایتان بد جلوه می دهم و بدانید چگونه شما را به حیوان عریانی تبدیل می کنم و چگونه شما را بنده سکس خواهم کرد و چگونه میراثتان را که به نام شرف و آبرو از آن پاسداری کرده اید همه آنها را نزدتان زشت و چندش آور قرار می دهم «الانسان بین المادیه و الاسلام»

اینها عبارات و تعهدات فروید در عمل و کردار بود گرچه هیچ وقت آنها را به زبان نیاورد وبدان ها اقرار ننمود.

در عباراتی فروید تاریخ افکار و اعتقادات ملت را به سه بخش تقسیم می نماید افسانه ایی-آیینی، خداپرستی-علمی و در این مورد می گوید: با آمدن هر یک از این سه دوران، دوران قبلی به پایان می رسد چون دیگر نیاز به آن دوران نیست.« شبهات حول الاسلام ص 11»

ولی این گفته فروید نه خودش بدان معتقد است و نه کس دیگری آن را تایید می کند.اگر چنین نیست پس چرا از فروید و طرفداران وی پرسیده نمی شود که آیا یهودی ها در سده ی بیستم عصر فضا و دانش نبود که اولین دولت یهودی را تشکیل دادند؟آیا در قرن بیست قرن دانش و تکنولوژی نبود که یهودی ها در کنست رئیس جمهور و نخست وزیر  و وزیر انتخاب کردند و می کنند و آنها را در همان جا عزل می نمایند.این اگر دین و احساس دینی بودن نیست پس چه می تواند باشد؟پس چرا در قرن بیستم یهودی های روسی،آمریکایی ،هندی،عراقی و چینی و تماممی سرزمین ها در یک جا جمع می شوند و سرزمین موعود تشکیل می دهند؟

به علاوه ، امروزه همه افکار و اعتقادات و فلسفه از مادیت گرفته تا سایر روش ها همه برای خدمت به دین برپا شده اند مادیتی که برای خدمت به یهودیت و صهیونیسم که در درون اعتقادات یهودیت برآمده و پهلوانان و بازیگران تئاتر آن یا یهودی اند یا بنده ی یهود.

اما اسلام اسلام است و دیگر هیچ .به همین خاطر است قرآن می فرماید«ولن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم »

با این توضیح روشن شد که فروید ملحد و ضد دین نبوده بلکه پیشمرگ و جان فدای آیین یهودی بوده است وبه این دلیل بود که اولین کس از پیروان مارکسیزم که دنباله رو فرویدیسم شد تروتسکی یهودی مسلک بود«المراه و الاشتراکیه –لینین و آخرون ص 184»

تاثیر داروینیسم بر فروید

مدت مدیدی بود که کفر به کلی و یهود به خصوصی  به خاطر آیین ها و عقاب گرفتن از اسلام و مسیحیت دلشان درد می کشید قبل از تولد داروینیسم همه چیز آماده بود.پیدایش داروینیسم بزرگترین فرصت طلایی برای یهود و دشمنان اخلاق و آیین به وجود آورد وقتی که انسان از جنس حیوان باشد دیگر چرا بر دوشش بار گذاشته شود چرا باید برای میمون عموزاده او و الاغ عمه زاده او و سگ دایی زاده او هیچ نوع مرز و قانون و حدودی گذاشته نشود ولی این انسان فقیر به همین علت که به جای چهار پا دو پا داشته باشد هزاران زنجیر و هزاران آیین و قانون توق گردنش شوند؟

این بازگشت انسان خلیفه ی خدا به حیوانیت ،طلایی ترین تلاش و مناسب ترین زمینه و بهترین زمان و مکان را برای رویش افکار مارکس و فروید و دورکیم و غیره به وجود آورد«داروین له ترازوی ژیریدا ص 18»

آری داروین بیچاره نگفته است دین و اخلاق نتیجه پشیمانی چند نفر حرام زاده است آن چنان که فروید می گفت و داروین نمی گفت آیین و قانون هیچ ارزشی ندارد و همه اش خودنمایی فقر اقتصادی ست و تاریخ دیرینه و دراز آدمیزاد جنگ بر سر لقمه ی نان است آن چنان که مارکس می گفت و داروین نگفت آن چیزهایی که انگلز و دورکیم و لنین و تروتسکی و ماو می گویند داروین نه این ها را گفته و نه خواسته که بگوید اما تنها تفسیر چگونگی آفرینش انسان و بازگشت آن به حیوانیت و تفسیر مردم به مجموعه مادی بی جان و زدودن واژه روح و جان از انسان کافی و زیاد بود برای یهود و برای بافتن و گستراندن دامهای بی پایان آنان.

هیکسلی نویسنده ماتریالیست می گوید:بعد از آمدن داروین انسان نباید خودش را چیزی به غیر از حیوان بداند«الانسان فی العالم الحدیث.هیکسلس.خطاب ص 31»

پس از رفتن قهرمان تئاتر حیوان کردن انسان، قهرمانی دیگر به نام فروید سر برآورد او بدتر از قهرمان قبلی بود و گفت:انسان فقط حیوان است آنهم حیوانی جنسی که تمامی زندگیش سکس می باشد.«الانسان بین المادیه والاسلام ص 24»

در واقع فروید وابسته ی داروین بوده و با افتخار از او یاد می کند وسر شاگردی در مقابلش خم می کند او می گوید:بس است و مایه شرف برای داروین که در قبرستان ویسته مه نسه ترwestminster به خاک سپرده شده است«موسا و توحید ص 95»

فروید معتقد است که انسان دارای دو عقل است عقلی تازه و عقلی قدیمی.عقل قدیمی آن عقلی ست که از اجداد حیوانی برایمان به جا مانده است و عقل تازه زود خسته می شود و این عقل عقل هنگامه ی هوشیاری ،کارکردن و دانش است آن هنگام که انسان خواب آلود می شود و چرتش می گیرد عقل تازه دورانش به سر می رسد و نوبت به عقل کهنه حیوانی می رسد فعقلنا الکامل یجری علی اسالیب آبائنا المتوحشین«اسرار النفس ص 10»

لب کلام این است که داروین و فروید وامثال اینها دسیسه هایی بودند برای محو انسانیت و فروید دست پرورده و شاگرد مکتب داروینیسم می باشد این ها همه عروسکی بیش نیستند که به سوزن دست یهود حرکت می کنند

واقعیت این است که فروید دانشمند و فرزانه ی زمان خودش بوده است و حقیقتا دانا و اهل دانش بوده است  اما همه اش برای خدمت به آرمان های آیین خود همه چیز در راستای خدمت به آرمان صهیونیسم .

پایان قسمت اول