رهایی روح از دل چرکینی

من هرگز در هنر دشمن تراشی برای خود سر رشته نداشته ام حتی انگاه که برایم ارزش داشته است من حتی نسبت به خودم نیز خصمانه داوری نمی کنم

من هر خرسی را رام می کنم و هر لودای را ذبه متانت وا می دارم

من برای خلاص شدن از شر  یک  ماجرای ترشیده یک شیشه مربا می دهم

دل خوری نازک دلی بیمار گونه احساس ناتوانی در انتقام جویی رشک عطش کینه جویی و خلاصه هر انچه خون را مسموم می کند  به یقین برای انسان  درمانده مضرترین شیوه ی واکنش است و مطمئنا به فرسایش سریع نیروی اعصاب تشدید مهلک ترشحات مثل صفرا در معده می انجامد

بودا گوید رهایی روح از دل چرکینی نخستین گام به سوی شفاست

دشمن با دشمنی پایان نمی گیرد دشمنی با دوستی پایان می گیرد

تحمل کردن بهتر از تغییر دادن است  برای من زلالی مطلق با خودم یک ضرورت حیاتی ست انسانیت من مدام بر خود چیره شدن است

من به بازگشت به خویش به شفا نیاز دارم من صمیمیت باطنی هر روح را جسما حس می کنم

نیچه