يا حق

 

 چنين گفت پير شاليار

 

 

«معرفت پير»

 

 

رئوف سعيديان

 

 

پيش‌گفتار

 

«پرده اول»

همزمان با پيدايش دين اسلام در كوير گرم و سوزان عربستان، در گستره‌ي كوچكي از امپراطوري بزرگ ايران، كه در ميان رشته كوه‌هاي سر به فلك ساييده و سترگ محصور بود (هورامان). مردمي مي‌زيستند كه اهل انديشه و خرد بودند و فرهنگي درخشان و استوار داشتند و رهبراني روشنفكر، خردمند و خدايي بر آن‌ها رهبري مي‌كردند. اين رهبران يكي پس از ديگري مي‌آمدند و انديشه‌هاي پاك الهي را تبليغ كردند و مردمشان را با خدا پيوند دادند.

 

«پرده دوم»

پس از آن عصر طلايي و در حدود سال‌هاي هشتصد هجري اين فرهنگ و ملت رو به افول نهاد و زير چكمه‌هاي تهاجم فرهنگي انديشه‌ي ديگري خُرد و پايمال گشتند. آن دوران طلاي برفت و از آن پس ابرهاي سياه جهالت و ناداني و نابخردي بر آن گستره، سايه افكند مهاجمان نه تنها بر آن سامان سيطره يافتند بلكه شبيخون زدند و فرهنگ مغلوب را مسخ نمودند.

«پرده سوم»

پس از گذشت حدود هفتصد سال از افول آن فرهنگ، ابرهاي  سياه جهل و نابخردي سايه‌شان را از سر آن سامان گم و گور كردند و راه نيستي را در پيش گرفتند.

 

«پرده چهارم»

در نهايت زيركان ملت دست به تلاش زدند و در پس هفتصد سال، پس‌مانده‌هاي له‌شده‌ي فرهنگي آن ملت خردمند را زير آوارها بازيافتند و اين كتاب حاصل همان تلاشهاست و برداشتي از انديشه‌هاي آن ملت انديشمند و رهبران خردمندش كه از زبان پيري فرزانه بازگفته مي‌شوند.

هدف جز اين نيست كه حلقه‌ي اتصالي شوند بين نسل ما با آن دوران طلايي باستاني و باز هدف جز اين نيست تا جوانان برومند اين مرز و بوم بدانند كه در فراسوي دوران سياهي، دوراني داشته‌اند با فرهنگي درخشان و انديشه‌هايي جاودان.

 پيشكش

 

«حضرت پير كه خيالش لطف‌هاي بيكران كرد»

 

«آن‌هايي كه دوستشان دارم و قلب كوچك و پر تپشم برايشان مي‌تپد»

 

 سپيده‌دم روز چهل‌ و يكم چهلمين چله، «پير شاليار» پس از 1600 روز رياضت و گوشه‌نشيني و دوري از مردم، با جسمي نحيف و سيمايي نوراني از چله‌خانه‌ي تنگ و تاريكش كه دهانه‌ي غاري بيش نبود و بر بالاي كوهستان قرار داشته پا به بيرون نهاد. از اين كه توانسته بود دوره‌ي خودسازي‌اش را به پايان برساند خدا را شكر گفت و يكراست به طرف پايين كوهستان كه مردم هميشه پس از اتمام چله‌هايش او را در آن جا ملاقات مي‌كردند به راه افتاد.

پاي كوهستان آكنده بود از مردماني كه تشنه‌ي شنيدن حقيقت بودند و از راه‌هاي دور و نزديك آمده بودند تا با پير و مرادشان تجديد ميثاق نمايند.

پير خردمند از بالاي كوهستان سرسبز خيل عاشقانش را ديد. او با مشاهده‌ي آن جمعيت عظيم، عشق ديدار جمال سالكان راه راستي در درونش دوچندان شد و بر سرعت گامهايش افزود.

پير به سرعت خود را به جمع مريدان رساند. مريدان مخلص او را در برگرفتند و براي برگشتنش همگي اشك شوق سر دادند.

پس از لحظاتي پرس و جو از ياران پايان يافت. پير بر صخره‌اي تكيه داد و سخت در فكر فرو رفت و از آن همه شور و شوق به وجد آمده بود. با سكوت پير خردمند، سكوت عميق بر منتظران سايه افكند. همه در انتظار نشسته بودند تا مرادشان از تجربه‌هايي كه در راه وصال به‌دست آورده آن‌ها را متبرك و سهيم گرداند. امّا پير خيره بر مردم مي‌نگريست و چيزي نمي‌گفت.

سكوت طولاني و انتظار امتداد يافت. كسي نمي‌دانست كه پير به چه مي‌انديشد و در فكرش چه مي‌گذرد؟

در اين هنگام دختر جواني كه پوشش سفيدي بر تن داشت سكوت سنگين را شكست و فرياد زد: اي پير بزرگ! از خدايي كه در جستجويش عمر خود را گذراندي چيزي بگو؟ تا او را نيك بشناسيم و نيك در وصفش برآييم؟! ...

پير از پرسش جوان به خود آمد و از جا برخاست و رو به مردم كرد و گفت:

بارگاه مهر و محبت ذات احديت الهي در همه‌ي قلب‌ها فرود آمده، ذاتش هستي يافتگان است. نمودار خير و بركت، خوبي، خوشي و زيبائي است. او گرداننده‌ي چرخ گردان و درخشاننده‌ي خورشيد و ماه و ستارگان و پديدآورنده‌ي آب و آتش و باد و خاك و انسان و چرخاننده‌ي زمين و زمان است.

همه‌ي خير و خوشي از آن اوست. همه‌ي جانداران و گياهان زير فرمان او هستند. اوست كه پيامبران را براي هدايت عالم بشريت فرستاده است.

جهان زيباست و بدي در آن راه ندارد. توحيد و عرفان مسلك پيامبران و بينايي دلِ مؤمنان است.

وجود حقيقي محدود و محصور به حق است و ديگران پرتوي از نور لايزال او هستند. خدا حقيقت است و مخلوق سايه او. ياد و ذكر خداوند شفا قلب است؛ قلبي كه مانند گل نازك است.

كسي كه به ياد خدا باشد هر دم قلبش روشن است بدانيد كه بشريت نقطه‌ي نمودار هستي و نور الهي است.

همه‌ي آفريدگان خدا همچون خود وي پاك و پاكيزه هستند. پس ما بايد هميشه خدا را سپاس گوييم، سر و سامان و دارائيمان را در راه او ببخشيم. چون او خداي يگانه و يكتاست و ما را به خانه‌ي نياز و اميد مي‌رساند.

خداوند ياران را در تمام مراحل مي‌سنجد و آزمايش مي‌كند.

او قادر و پنهان است و تنها خودش مي‌داند كه خداييش براي چيست؟

اي ياران! براي خداوند قيام كنيد و در راه او سر بسپاريد، جهاد كنيد.

خداوند، آن ذات بي‌همتا صفات فراوان دارد. او از همه چيز آگاه است. دانا، توانا، رحيم، جبار و عزيز.

هر كس نفس خود را براي او نكشد و روحش را در راه او اهدا نكند. هركس در دل شك و گمان داشته باشد و به خداوند باور نكند كردار او در دفتر نوشته نمي‌شود.

ذات او در همه‌ي قلب‌ها فرود آمده است.

پس از پايان يافتن سخنان پير در باره‌ي ذات پروردگار، عروس و دامادهايي كه لباس رنگي و شاد پوشيده بودند، آمده بودند تا دسته‌جمعي در حضور پير و مرادشان مراسم عقد را برگزار كنند. بزرگان قوم آنان را نزد پير آوردند پير با تشريفات خاص، آنان را زن و شوهر اعلام كرد و برايشان آرزوي سعادت و خوشبختي كرد. پس از آن رو به جمعيت كرد و گفت:

ازدواج، باده‌ي ‌ازدواج، باده‌ي شيرين ازدواج، زنگ درون را مي‌زدايد.

همه كس بايد اين شيرين جام گوارا را بنوشد. هر مردي بايد زني بگيرد و هر زن بايد شوهري گزيند و براي خانواده، خود را بنماياند. 

ازدواج، آماده شدن براي ملاقات با خداست. مزه‌ي زندگي مشترك از عسل شيرين‌تر است. پس مزه‌ي شيرين زناشويي را بچشيد. همسر را تنها در خانواده‌ي هم‌كيشان برگزينيد، مبادا نسلشان از ديگران تقليد كند و از پيكره‌ي اصلي و گوهر سيادت و شيوه‌ي خود برگرديد.

راه و روش شرعي و حقاني همسري را مراعات نماييد و حق و حقيقت از هر چيزي بهتر و پاك‌تر است. نسبت به هم احساس پاك، ديدگاه پاك، نظر پاك داشته باشيد. همديگر را به پاكي ستايش كنيد. صداقت را از خاطر نبريد مگر رواست كسي به خودش دروغ بگويد؟!

خود را در برابر همسرتان نيست كنيد. وي را هيچ وقت تحقير مكنيد مگر رواست كسي خود را تحقير كند؟!

هديه‌ي زندگيتان به يكديگر چهار واژه‌ي مقدّس پاكي. راستي، نيستي و بخشش باشد. مگر غير از اين، هديه‌ي ديگري لياقت تقديم به همسر را دارد؟!

با هم راست و نيك باشيد تا نطفه‌ي شما پاك و طاهر باشد. به هم دروغ مگوييد تا زندگيتان حرام نگردد.

با هم صميمي و مهربان باشيد تا غذايتان بي‌طعم نگردد. روح و جان خود را از تير و زخم جهان حفظ كنيد.

براي همسرتان هميشه سر پناهي امن باشيد. زندگي را به كام او تلخ مكنيد. خانه را جايگاه امني براي شادي خويش و عشق‌ورزي و تربيت كودكانتان قرار دهيد.

با فسق و فجور زندگي نكنيد. تنها متوجه همسر خويش باشيد و از خوان و سفره‌ي خودتان لقمه‌ي حلال بخوريد. هر كس بايد دست به خوان خودش ببرد.

اگر دست به خوان و سفره‌ي همسايه ببريد نعمت و خوان خود را ضايع كرده‌ايد.

هر كس به خوان ديگران تجاوز كند، بي شك ديگران هم به خوان او تجاوز خواهند كرد. راستي، پاكي، نيستي و عشق را آرمان خود قرار دهيد. مگر به غير از اين چهار ركن، ركن ديگري وجود دارد؟! پس با اين اصول با هم براي هميشه برقصيد. شادي كنيد و نسبت به هم دل پاك داريد. يكديگر را صميمانه دوست بداريد تا خداوند به همه‌ي شما مهرورزي كند. راه و روش شرعي و حقاني همسري را مراعات نماييد و با فسق و فجور زندگي نكنيد.

پس از پايان يافتن مراسم عقد، جواني از ميان جمعيت برخاست و فرياد زد: اي مرشد بزرگ: دلهاي سرگردان ما را از اركان و اساس آيين آگاه ساز و از راهي كه بايد در مسير زندگي بپيماييم تا به مقصد برسيم؟

پير در پاسخ گفت:

پاكي، راستي، نيستي و بخشش چهار ركن آيين ماست.

هر كس بايد پاك و منزه باشد و در ظاهر، جسم، لباس، غذا و درون پاك گردد. راه راست و درست را در پيش گيرد و خود را از كبر و غرور و خودپسندي دور نگه دارد و به بخشش و بردباري بپردازد. به مردم خدمت كند تا رضاي حق‌تعالي را به دست آورد. راستي، خوبي و نيكي است. راستي مايه‌ي خوشي و خوشبختي و نيكي و مايه‌ي دشمني با ديو، اهريمن و موجودات شرير و اهريمني است.

اي ياران! با هم سازگار و ملايم و يكدل باشيد.

بارگاه ذات احديت الهي در سينه‌ي پاكان فرود آمد. هر كس به درگاه حق‌تعالي بنشيند نبايد با ديده‌ي حرام و دامن ناپاك و پليد زندگي كند.

حق‌تعالي نياز ياران پاك دامن را برآورده مي‌كند، زيرا ذات پاك احديت الهي در درون نيكان فرود مي‌آيدو همه‌تان پاك و پاكيزه باشيد تا پسنديده و عزيز باشيد. گفتار و رفتار و كرداتان بايد پاك باشد. كسي كه پاك باشد موفق مي‌شود. همگي راست و درست باشيد و از اين راه خدا را بشناسيد. زيرا راه خدا پيوسته راستي و راستي موجب خداشناسي است.

با نيستي و نابودي، غرور را از درون محو كنيد.

غرور و هوا و هوس را از دل خارج كنيد و قلب را چون گل آراسته كنيد. بخشنده باشيد. تا زنده‌ايد بخشنده باشيد. نيكي كنيد، با مردم نيكي كنيد. راه راست را پيش گيريد و گفتار خوب و درست به زبان آوريد و كردار نيك را پيشه‌ي هميشگي خود سازيد.

نيك بدانيد كه بارگاه ذات الهي در سينه‌ي پاكان قرار دارد. در حفظ حريم آن بكوشيد. پاك و يكرنگ و صميمي باشيد.

اي ياران، با رعايت اين اصول، رفاه و آسايش فردي و اجتماعي را براي خود و ديگران فراهم آوريد.

چون دُر كم گوييد. سخن را كوتاه كنيد تا از كمي شما جهان پُر شود.

هرگز فخر و بغض به همديگر روا مداريد و قلبهايتان را صقيل دهيد. به عهد و پيمان خود عمل نماييد.

با خود بسازيد. با همديگر محبت بورزيد و كينه‌توز نباشيد. نيكي كنيد و دروغ نگوييد.

از تندي اجتناب كنيد تا زنده‌ايد نيكي كنيد. اگر بد باشيد هميشه بدناميد.

حرص و نفس نيروي ايمان را مي‌برد. حرص و نفس همانند سرما كه گرما را نابود مي‌كند، عشق و ايمان را از بين مي‌برند قلبتان را نسبت به همديگر پاك داريد. يكديگر را دوست بداريد.

راستگو باشيد و پيوسته سخن بگوييد. تنها راه راست و راه موفقيت و كاميابي است.

پس از آن شاعري كه همه او را مي‌شناختند شعرهايش را شنيده بودند از ميان جمعيت برخاست و خطاب به پير گفت:

اي اديب بزرگ! انديشه‌هايت را درباره‌ي ادب و هنر از ما دريغ مدار و در اين باره چيزي برايمان بگو تا چراغ را همان گردد؟!

زبان‌ ما، زبان مقدّس ما، زبان نيايش و دعاهاي ما، زبان نماز و نيازهاي ماست.

حكمت الهي را بايد از مردم نا اهل پوشيده داشت. ادب و هنر را از هم جدا مداريد. يكي را گرفته و ديگري را در انزوا قرار مدهيد.

ما از كودكي تا آن وقت كه دنيا را وداع مي‌گوئيم در كنار آهنگ‌هاي سرشار از طراوت طبيعي هورامان زندگي را مي‌گذرانيم.

هنر و ادب را مخلوط آيين سازيد. با خواندن ادعيه و كلام از راه و روش‌هاي دين بهره‌مند شويد. خود را پاك و منزه گردانيد و زنگار روي فطرتتان را با ريتم و هارموني آهنگ‌ها پاك نماييد.

اصل تعهد به اركان آيين را در هنر و ادب ناديده مگيريد كشاورزي، كشت و زرع، حفظ گياه و درخت و كوه، از وظايف يك مريد واقعي‌ست.

از سرزمين خود بهشتي زيبا بيافرينيد.

خداوند از سرزمين سبز خوشش مي‌آيد. كشاورز چون با آيات الهي سروكار دارد، هميشه خدا را به ياد خواهد داشت.

هميشه درخت بكاريد. با تولد فرزندانتان، درخت بكاريد تا سالم و هميشه سلامت باشيد.

در هر حال هر كدام درخت بكاريد.

آنگاه زني كه سياه پوش كرده بود رو به پير كرد و گفت: اي اميد روشن زندگي ما، مرگ چيست و مردن براي چيست؟

انسان با مرگ در جهان ديگر، زندگي دوباره مي‌يابد.

زندگي در مرگ مي‌باشد. پس درستكار باشيد و براي روز واپسين افسرده گرديد. از مرگ نهراسيد.

تن قالب و پيوسته براي خاك است و روح هم در گردش و سير، از مرگ و مير هراس نداشته باشيد چون روح مي‌ماند و مانند آب هميشه ساري‌ست.

انسان بايد دل از دنيا بكند. بدن انسان فاني‌ست جهان چون خورشيد رنگين است و چون «تذرو» زيباست.

در اين ميدان خود را نبازيد و خود را مهياي عروج به دور دست‌ها نماييد.

دنيا بازار آراسته است و مرغ دل روزي پرواز مي‌كند پس بهتر است به فكر پرواز باشيد.

پس از آن پير در معيت عاشقان و مريدانش به سوي شهر برگشت.

در راه به بچه‌ها سلام كرد و به خانه رفت تا زندگي جديدي را آغاز كند و به خدمت عاشقانش درآيد.

پس گفتار

مطالب كتاب: چنين گفت پيرشاليار: از انديشه‌هاي پيروان و شاگردان مكتب پير شهر ياري «مكتب هورامان» كه در كتب مربوطه، دفاتر و ديوان‌ها و كلام‌هاي آن مكتب آمده گرفته شده است.

براي بيان اين مطالب از شيوه فيلسوف بزرگ آلماني «نيچه» در كتاب: چنين گفت زرتشت: و شيوه‌ي جبران خليل جبران در: پيامبر: استفاده كرده‌ام با اين تفاوت كه آن دو انديشمند فرزانه، انديشه‌هاي خود را بر زبان پيامبري خيالي جاري ساخته‌اند و من انديشه‌هاي يك مكتب را از زبان پيامبر و داناي همان مكتب بيان كرده‌ام. به آن اميد كه مورد قبول همگان واقع گردد.